جدول جو
جدول جو

معنی انباز شدن - جستجوی لغت در جدول جو

انباز شدن
(مُ دَ عَ)
شریک شدن. (فرهنگ فارسی معین). شرکت. (تاج المصادر بیهقی) :
مصطفی فرمود کای اقبال جو
اندر این من می شوم انباز تو.
مولوی، تیر انداختن آموختن، تیر دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیر فرا کسی دادن. (تاج المصادر بیهقی). تیر دادن بکسی تا آن را بیندازد. (از اقرب الموارد) ، رسیدن و رطب شدن خرمای درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رطب دادن نخل. (از اقرب الموارد) ، تیر غلیظ و آکنده آوردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) : انبل قداحه، یعنی آورد تیرها را ستبر. (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
انباز شدن
شریک شدن، یا انباز شدن با یکدیگر. اشتراک
تصویری از انباز شدن
تصویر انباز شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
گشاده شدن، گشوده شدن، وا شدن، گشوده شدن گره
کنایه از آمادۀ کار شدن، دایر شدن
بازگشتن
کنار رفتن برای مثال به اصل باز شود فرع و هست نزد خرد / هم این حدیث مسلّم هم این مثل مضروب (ادیب صابر - ۲۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجام شدن
تصویر انجام شدن
به پایان رسیدن، تمام شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ رَ جَ)
قرین شدن. همراه شدن. جفت شدن. یکی شدن:
ز جایی که بد شادمان بازگشت
تو گفتی که با باد انباز گشت.
فردوسی.
ز جیحون دلی پر ز غم بازگشت
ز فرزند، با درد انباز گشت.
فردوسی.
که فغفور چین با وی انباز گشت
همه کشور چین پرآواز گشت.
فردوسی.
با تو انباز گشت طبع بخیل
نشود هر کجا شوی ز تو باز.
ناصرخسرو.
عاقبت هر یک بجوهر بازگشت
هر یکی با جنس خود انباز گشت.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ رَ)
جمع شدن. توده گشتن. روی هم انباشته شدن: مهمات را نبایدگذاشت که انبار شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 487)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ تَ)
شریک شدن در هر سرمایۀ عمومی که در سود و زیان شرکت داشته باشد. (ناظم الاطباء). شرکت. (شعوری ج 1 ورق 123 الف).
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ ذَ)
پایان یافتن. ختم شدن. برگذار شدن. (یادداشت مؤلف). بپایان رسیدن. کامل شدن. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ عَ)
شریک کردن. اشتراک. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
گشاده شدن (درو مانند آن) گشود شدن مفتوح گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباز کردن
تصویر انباز کردن
شریک کردن، اشتراک، قرین کردن، همراه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجام شدن
تصویر انجام شدن
اجرا شدن عمل شدن، بپایان رسیدن کامل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشباع شدن
تصویر اشباع شدن
سگر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
((شُ دَ))
گشاده شدن، رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همباز شدن
تصویر همباز شدن
((~. شُ دَ))
شریک شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبازیدن
تصویر انبازیدن
شریک بودن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انجام شدن
تصویر انجام شدن
ختم شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
Opening
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
ouverture
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
opening
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
열기
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
開口
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
פְּתִיחָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
उद्घाटन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
pembukaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
การเปิด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
открытие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
Öffnung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
apertura
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
apertura
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
abertura
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
开口
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
otwarcie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
відкриття
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
açılış
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی